روند دوست شماست، در جهت روند معامله کنید. این حقیقت بدیهی متوجه هرمعامله گر مبتدی ای که کتاب های تحلیل تکنیکال را می خواند می شود. اینطور به نظر می رسد که هیچ چیز از این آسان تر نیست که: جهت حرکتی قیمت را مشخص کنید، منتظر حرکت اصلاحی (کارکشن) روند باشید، و سپس اگر روندی صعودی بر بازار حکمفرما بود اقدام به خرید کرده و بر عکس اگر روند نزولی بود، ابزار مالی ای که گران تر است را بفروشید. اما در واقع، انجام این کار آنطور که ساده به نظر می آید نیست. اقدام کردن در راستای تمایلات جمعی بازار معمولا به ضرر منتهی می شود. اگر قرار بود که همیشه حق با اکثریت باشد، خورشید هنوز هم دور زمین می چرخید!
تمایلات بازار غالبا با توجه به پیش زمینه ای که همان شکل گیری و پیاده سازی الگوهای ضد روند (کانتر ترند) است به طور تدریجی آشکار می شود. یکی از این الگوها الگوی ۱-۲-۳ می باشد. از منظر گرافیکی، این الگو ترکیب سه نقطه ی انتهایی بوده که دومین نقطه ی آن در واقع یک نقطه ی اصلاحی است. در این خصوص، در شرایطی که جهت قیمت صعودی است، نقطه ی ۳ همیشه پایین تر از نقطه ی ۱ است. بر عکس، اگر بازار نزولی باشد، نقطه ی ۳ بالاتر از نقطه ی ۱ خواهد بود.
مقاله شامل موضوعات زیر می باشد:
الگوی ۱-۲-۳: از آسان به سخت
فیلترهای الگوی ۱-۲-۳
الگوی ۱-۲-۳: از نوسان تا ثبات
الگوی ۱-۲-۳: از آسان به سخت باید اذعان کرد که یک رویکرد کلاسیک به الگوی ۱-۲-۳ مستلزم باز کردن موقعیت فروش در محل شکست نقطه ی کف اصلاحی (کارکشن) است. خریدارانی که به طور جدی انتظار دارند که روند صعودی بازگشت داشته باشد به احتمال خیلی زیاد دستور توقف (استاپ) ضرر را در نقطه ی نامبرده تنظیم می کنند. تجمع خریداران در نقطه ی نامبرده امکان دیدن یک حرکت نزولی تند را در نمودار به شما می دهد. در این رابطه، مناسب است که دستور توقف را کمی بالاتر از نقطه ی ۳ قرار دهید. راحت ترین راه برای خروج از یک پوزیشن بر اساس شکل گیری و پیاده سازی یک مدل معکوس در نمودار باید طراحی شود
اینطور نیست که اصل ”بفروش (یا بخر) و بعد نگه دار” برای همه مناسب باشد، زیرا پس از آنکه چندین بار ضرر حاصل شود، معامله گر به موثر بودن اصل نامبرده شک می کند. معامله گران می توانند با استفاده از روش های مختلف مدیریت پوزیشن، نسبت به تثبیت نسبی (کانسالیدیشن نسبی) نتایج مالی مثبتی که تا حالا داشته اند اقدام کنند. به طور خاص، یکی از روش های محبوب در مورد مسئله ی نامبرده استفاده از فاکتور سود است. فاکتور سود بر این اصل استوار است که سود احتمالی باید ۳ الی ۴ برابر بیشتر از ریسکی که معامله گر آن را پذیرفته باشد. در این سناریو، سیستم معاملاتی ای که در آن احتمال کمتر از ۵۰ درصد وجود داشته باشد نتایج مثبتی را به همراه خواهد داشت.
در هنگام باز کردن یک پوزیشن، از ۳ لات استفاده می شود (یا ۳ بخش از ۱ لات، بستگی به حجم سپرده گذاری دارد). اولین لات زمانی که سود به نقطه ی دستور توقف (R) می رسد، بسته می شود و سپس به سوی نقطه ی تعادل حرکت می کند. معاملات معکوس در خصوص لات دوم و سوم زمانی انجام می شود که مظنه قیمت به سطح 2R و 3R می رسد.
اگر توانایی استفاده از قاعده ی ”بفروش (یا بخر) و بعد نگه دار” را دارید، به جای تثبیت نسبی نتایج مثبت معاملات خود می توانید به سادگی ابتدا دستور توقف های خود را به سوی نقطه ی تعادل و بعد به فاکتورهای سود نشان داده شده انتقال دهید. استفاده از روش های معامله ی متوازن این امکان را به شما می دهد که راهبرد نامبرده را تغییر دهید. محل های مربوط به R (که قابل تقسیم است) توسط سطوح فیبوناچی ۱۶۱.۸ درصد، ۲۶۱.۸ درصد، و ۴۲۳.۶ درصد تصرف شده است. در نگاه اول، این روش منطقی تر از روش قبلی به نظر می رسد زیرا در وهله نخست معامله گر اطمینانی به معکوس شدن جهت روند ندارد بنابراین، اینکه دستور توقف های دارای محدوده ی کم ترجیح داده شود معقولانه تر است. در آینده زمانی که اطمینان به روندی که در حال تغییر است افزایش پیدا کند، محدوده ی مذکور می تواند افزایش پیدا کند
باید در نظر داشت که روش کلاسیکی که اساسش پیشرفت حداکثری روند اصلاحی است تنها روش موجود در مورد مسائل مطرح شده نمی باشد. معامله گرانی که از روش تهاجمی تری استفاده می کنند می توانند از خط روندی که بین نقطه ی ۲ و نقطه ی کف قبلی کشیده شده استفاده کنند. باید توجه داشت که موقعیت فروش می تواند در نقطه ی شکست قیمت و یا در نقطه ی پایانی قیمت در خط بریک آوت (شکست) باز شود
برخی معامله گران به استفاده از الگوی ۱-۲-۳ علاقمند بوده و برخی از آن متنفرند. دسته ی اخیر کسانی هستند که قاعدتا تلاش می کنند از هر موقعیت گرافیکی ای که پیش می آید سود کسب کنند. این روش بسیار خطرناکی است. الگو به سیستمی از فیلترها احتیاج دارد که کارآمدی معامله را افزایش دهد. در مقالات بعدی در خصوص این مسئله بیشتر صحبت خواهیم کرد.
فیلترهای الگوی ۱-۲-۳
برخی معامله گران الگوی ۱-۲-۳ ای که در مقالات قبل به آن پرداخته شده بود را مولفه ی اصلی یک سیستم معاملاتی اثرگذار می دانند، اما برخی دیگر مطمئنند استفاده از الگوی نامبرده بی فایده است. مسلما اگر شما از تمامی الگوهای گرافیکی ای که از این نوع در بازار ایجاد می شوند بخواهید استفاده کنید، شمارش تعداد معاملاتتان کار بسیار سختی خواهد شد و در عین حال میزان اثرگذاری این معاملات، یک معامله گر فارکس را راضی نخواهد کرد. برای بهبود این قضیه، بسیاری از معامله گران بعد از پیش-تست کردن راهبرد معاملاتی خود از یک فیلتر، یا سیستمی از فیلتر ها استفاده می کنند. فیلتر مسئله ای است که به سلایق شخصی افراد ارتباط دارد. فیلتر اغلب جلوی معاملات مستلزم ضرر را می گیرد و از سویی دیگر ممکن است باعث شود معاملات سودآور را از دست بدهید. شاید فایده ی اصلی محدودیتی که فیلتر ایجاد می کند شکل دهی به یک سیستم معاملاتی مشخص باشد که در مقایسه با روشی که یک رقیب استفاده می کند از اثرگذاری بیشتری بهره مند است .ساده ترین فیلتری که برای الگوی ۱-۲-۳ وجود دارد قاعده ی ۱۰-۲۰-۵۰ است. دو عدد اول نشانگر کمترین و بیشترین رقم خطوط روند که ما بین نقاط ۱ و ۳ قرار گرفته اند هستند. عدد سوم اندازه ی حرکت اصلاحی را در رابطه با موج کاهشی (یا افزایشی)، که منجر به ایجاد نقطه ی کف (یا اوج) در نقطه ی ۱ می شوند، مشخص می کند. بنابراین، برای معامله با استفاده از الگوی ۱-۲-۳ در نمودار زمانی ۴ ساعته ی جفت ارزی دلار نیوزلند-دلار آمریکا، نیاز است که نقطه ی ۲ در سطح حداقل ۵۰٪ آخرین موج نزولی قرار گیرد (در مثال ما، باید بین ۵۰٪ تا ۶۱.۸ ٪ قرار گیرد). اگر چنین اتفاقی نیفتد، الگوی ۱-۲-۳ باید نادیده گرفته شود.
الگوی ۱-۲-۳ می تواند با طور موفقیت آمیزی با قواعد و ابزارهای تحلیل حجم اسپرد (Volume Spread Analysis) ترکیب شود. بر این اساس، با رشد حجم معامله، توانایی و قدرت روند تایید می شود و این در حالی است که روند اصلاحی قاعدتا نشان دهنده ی کاهش حجم معامله است. در مثال جفت ارزی دلار استرالیا- دلار آمریکا، اجرایی شدن الگوی معکوس به وسیله ی فعالیت تجاری تایید می شود. در عین حال، خط مهمی در کنار نقطه ی ۳ در حال شکل گیری است و نشان می دهد خطر کاهشی شدن بالا می باشد
به عنوان فیلتر برای شکل گرافیکی ای که توصیف شد، نه تنها می توانیم از ابزارهای مربوط به رفتار قیمت استفاده کنیم، بلکه از اندیکاتورهای (شاخص های) استاندارد یا غیر استاندارد نیز می توان استفاده کرد. معامله گر تنها زمانی می تواند از الگوی ۱-۲-۳ استفاده کند که نوعی انشعاب یا واگرایی ( محل های مختلفی که نقاط اوج (یا کف) در نمودار جفت های ارزی و شاخص ها پدیدار می شوند) را مشاهده کند. به عنوان مثال، در بازه ی زمانی ۴ ساعته ی جفت یورو-دلار کانادا، نوعی اختلاف و ناهمگنی میان وضعیت نرخ و شاخص MACD ( شاخص همگرایی و واگرایی میانگین متحرک) وجود دارد. در حالی که نقاط اوج قیمتی ای که در بازار رو به رشد وجود دارند کاهش می یابند، اندیکاتور مربوطه به رشد آن ها حالتی ثابت می بخشد (کانسالیدیشن). واگرایی این امکان را به معامله گر می دهد تا به شکلی موثر وارد موقعیت فروش (پوزیشن شرت) شود
می توان هم از اندیکاتورهایی که مربوط به خود روند است ( مانند MACD) و هم از ابزارهای نوسان سنج تحلیل تکنیکال (که برخی از آنان وابسته به شناسایی حوزه هایی است که در آن بیش از حد خرید و یا فروش صورت گرفته) به عنوان شاخص استفاده کرد. اگر تسلیم انتقادات شده و باور داشته باشید که اندیکاتورهایی که بر اساس قیمت شکل گرفته اند دچار وقفه شده و عقب می مانند، می توانید دوباره از متدهای تحلیل رفتار قیمت استفاده کنید. تجربیات من نشان می دهد که سرعت در اجرای الگوهای معکوس از اهمیت بسزایی برخوردار است. اگر خط روند بر اساس نقطه ی ۲ کشیده شود و فراکتال قبلی از ۳ خط عبور کند، آن گاه حرکت صعودی ای که در روند رو به رشد وجود دارد از زمین جنگ فرار می کند چون دیگر اعتقاد ندارد که می تواند دوباره روند صعودی را برگرداند
معامله گر باید در وهله اول وقفه های زمانی ای که می خواهد با آن کار کند را مشخص نماید. انجام این کار برای حصول اطمینان از این است که با پرش از یک بازه ی زمانی به بازه ی زمانی دیگر، فیلترها به شکل مصنوعی تغییر نمی کنند. به بیانی ساده، شبیه به خوکی نباشید که همیشه می تواند زمین گلی پیدا کند!
الگوی ۱-۲-۳: از نوسان تا ثبات
گاهی قیمت پس از رسیدن به نقطه ی اوج مانند سنگ سقوط می کند و گاهی هم یک بازه ی ثبات (کانسالیدیشن) ایجاد می کند. در حالت اول، شرکت کنندگان بازار قاعدتا زمان کافی راجع به اینکه بخواهند به شکل بهینه کسب سود کنند ندارند زیرا نمی توانند به اندازه ی کافی خریدار پیدا کنند. برای کاهش خطرات چنین رخدادی، معامله گران عمدا سعی می کنند این اطمینان را به رقبای خود بدهند که روند صعودی هنوز کامل نشده و در نتیجه هر لحظه ممکن است شرایط بازار به نفع روند صعودی باشد. دریغ از اینکه این تنها نوعی دام است که برای به دست آوردن پول پهن شده!
شکل گیری بازه های معاملاتی
ایجاد ثبات (کانسالیدیشن) در الگوی ۱-۲-۳ (بسیاری از مقالات قبل به الگوی ۱-۲-۳ اختصاص داده شده) این امکان را به ما می دهد تا در رابطه با گوناگونی این الگو سخن بگوییم. اغلب اینطور است که دامنه ی معاملاتی در قالب موج ۲ و ۳ شکل می گیرد، اما از سویی باید در نظر داشته باشید که گسترده بودن اسپرد موج ها نباید شما را بترساند چون این امکان را به شما می دهد که راهبردهای معاملاتی متنوعی را اجرا کنید.
یکی از معروف ترین تنوع هایی که در الگوی ۱-۲-۳ وجود دارد مدل Splash and Shelf می باشد که در کتاب پر فروش لیندا راشکه ”رموز عملکرد عالی در معاملات” شرح داده شده است. این نویسنده فرضی را مطرح می کند که در آن پس از ایجاد نقطه ی اوج در شرایطی که روند صعودی است، ثبات قیمتی ایجاد می شود. در این الگو، بازیگران بزرگ بازار که نظرشان در مورد دلار کانادا عوض شده بود تلاش دارند تا حضور رقیب هایی جدی را شناسایی کنند و (یا) موقعیت های خریدی که قبلا در مورد جفت دلار آمریکا-دلار کانادا در سطحی قابل قبول ایجاد کرده بودند را ببندند. باید اشاره داشت که حالت بازار به سرعت عوض می شود و حرکات نزولی در صورتی که مرز پایینی دامنه ی معاملات (shelf) شکسته شود (بریک آوت) موجب قطع شدن الگوی نامبرده می گردد. چنین حالتی نقطه ی ورود به موقعیت فروش (پوزیشن شرت) می باشد. معامله گرانی که محتاط تر هستند باید پس از بسته شدن خط بریک آوت روی دکمه ی فروش کلیک کنند. فروش باید پایین تر از مرز پایینی دامنه ی معاملات (Shelf) باشد.
افزون بر این، الگوی Splash and Shelf بر خلاف الگوی ۱-۲-۳ تنها در رابطه با ”معکوس شدن” مطرح نمی شود. این الگو می تواند در رابطه با خرید و در روند افزایشی استفاده گردد. چنین چیزی زمانی می تواند اتفاق بیفتد که مظنه قیمت به سطح بالایی مرز دامنه ی ثباتی که ایجاد شده (بازه ی کانسالیدیشن) نزدیک شده باشد و سپس خریداران به فضای عملیاتی وارد شوند. اگرچه، باید اذعان کرد که حرکات نزولی اغلب نوعی دام را برای رقبای خود پهن می کنند. یکی از این دام ها مربوط به شکل گیری الگوی Fakeout-Shakeout است. شرط اصلی شکل گیری این الگو تست ناموفق یا به عبارتی شکست (بریک آوت) مصنوعی و غیرواقعی یکی از مرزهای دامنه ی ثبات (بازه ی کانسالیدیشن) است.
اگر مظنه قیمتی یک جفت ارزی به سطح میانی خود باز گردد، این نقطه ی ورود شما به معامله ی فروش (پوزیشن شرت) را فراهم خواهد نمود. در این رابطه، دستور توقف (استاپ) باید در سطح یکی از نقاط انتهایی (نقاط اکستریم) قبلی تعیین شود. انجام دادن یک معامله ی محتاطانه مستلزم این است که با شکست (بریک آوت) مرز پایینی دامنه ی معاملات (Shelf)، نسبت به ایجاد موقعیت فروش اقدام گردد. در مثال جفت ارزی یورو-دلار آمریکا، شکست در کنار نقطه ی ۲ در الگوی ۱-۲-۳ واقع شده است. باید اذعان داشت که Frakeout-Shakeout الگویی مستقل بوده و اغلب بدون ارتباط با الگوی ۱-۲-۳ در نمودار ظاهر می شود.
اگر جفت تحلیل شده موفق به بازتولید هر دو نقطه ی انتهایی (نقطه ی اکستریم) در آن واحد شود، و سپس در صورتی که به بازه ی ثبات (کانسالیدیشن) باز گردد، آنگاه احتمال ایجاد الگوی گوه (Wedge) انبساطی بالا خواهد بود. در این رابطه در یکی از مقالاتی که بعدا منتشر خواهیم کرد به بحث و بررسی بیشتری خواهیم پرداخت. اما فعلا می خواهم توجه شما را به ایجاد موقعیت فروش در محل شکست (بریک آوت) محدوده ی پایینی بازه ی ثبات (۸۶.۷۰ تا ۸۵.۸۵) جفت ارزی دلار استرالیا-ین ژاپن، و همچنین به ایجاد دستور توقف (استاپ) در سطح یکی از نقاط اوج قبلی، جلب کنم
استفاده از بازه های ثبات (دامنه ی کانسالیدیشن) در حالتی که الگوهای گرافیکی مختلفی از” معکوس شدن” در نمودار اجرایی می شوند یکی از راهبردهای محبوب معامله گران است. دامنه ی معاملاتی فرصتی برای خرید زمان ایجاد می کند و این امکان را فراهم می آورد که در خصوص بهترین نقطه ی ورود و خروج، حجم موقعیت ایجاد شده و ریسک ها فکر کنیم. در نتیجه، تصمیمی که می گیرید روی آن تحلیل انجام شده و به آن اطمینان دارید